Social Icons

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

میرحسین: فراعنــه زمانی صـــــــــدای ملــــــــت را می شنوند که دیر شده است

کلمه: میرحسین موسوی در بیانیه ای ضمن بررسی شرایط حاکم بر خاورمیانه، قیام حق طلبانه مردم در برخی کشورها را در راستای  بر هم زدن نظام  ظالمانه ای دانست که  منطقه را در چنگال خود  فراگرفته و آن را ناشی از بی احترامی حکومت ها به حق تعیین سرنوشت مردم خواند. آخرین نخست وزیر ایران، همچنین از جانب ملت ایران به مردم آگاه و مبارز مصر و تونس و اردن و یمن ادای احترام و آرزوی پیروزی کرد.
به گزارش کلمه، متن بیانیه میرحسین موسوی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها خاورمیانه در آستانه ی حوادث بزرگی ست که می تواند سرنوشت این منطقه و جهان و سرنوشت ملت های منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهد. مسلما آنچه در حال وقوع است در راستای به هم زدن نظام ظالمانه ایست که سرنوشت ملت های بسیاری را درمنطقه در چنگال خود گرفته است و بدون هیچی شکی نقطه ی آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد. روزهایی که مردم با شعار “رای من کجاست؟” به خیابان ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته ی خود را پی گرفتند.
امروز دامنه ی شعار “رای من کجاست؟” مردم ایران، به شعار “الشعب یرید اسقاط النظام” در قاهره و سوئز و اسکندریه رسیده است. برای کشف راز این پیوندها و مشابهت ها لازم نیست جای دوری برویم. کافی است شیوه ی انتخابات اخیر مصر را با انتخابات های خود مقایسه کنیم و اینکه رئیس شورای نگهبان از بی نیازی به آرا میلیون ها شهروند سبز سخن می راند. اگر به نظام های در حال سقوط جهان عرب و خاورمیانه با دقت نگاه کنیم، خواهیم دید؛ در همه ی این نظام ها به یک سان شبکه های اجتماعی وعرصه ی مطبوعات و فضای مجازی مورد حمله قرار می گیرند و به شکل حیرت انگیزی اس ام اس ها و تلفن ها و اینترنت قطع و قلم ها مشابه یکدیگر در هم شکسته و معترضین به زندان ها برده می شوند.
متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ حاکم در کشور، اجازه نمی دهد واقعیت ها آنچنان که هستند، خود را نشان دهند. خطیبان و تریبون های گوش به فرمان، به عملکرد مفسدانه و جبارانه فرعون مصر که با بازداشت ها، اعتراف گیری ها، پرونده سازی ها وغارت مردم از طریق باندها و اطرافیان، این شرایط انفجاری را در مصر ایجاد کرده اند توجهی نشان نمی دهند. اینان به روز “خشم مردم” مصر اشاره می کنند ولی نمی گویند که روز غضب، نتیجه ناکارآمدی و فساد در بالاترین سطح حکومت و حیف و میل کردن بیت المال و هم چنین بستن دهن ها و شکستن قلم ها و اعدام ها واعدام ها و اعدام ها و بر پا کردن چوبه های دار برای ایجاد خوف در میان مردم است. و نمی گویند اگرحکومت به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود احترام می گذاشت و در انتخابات چند ماه پیش مصر آرای مردم را نمی دزدید، کار به شعار “اسقاط نظام” از سوی شعب عزیز مصر نمی رسید. و شاید هم متوجه نیستند که ادامه ی سیاست غلبه به وسیله ی ایجاد خوف، نهایتا در نقطه ای به ضد خود تبدیل و آنگاه آمدن “روز خشم” و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است.
ملت ما به انقلاب عظیم مردم شجاع تونس و قیام حق طلبانه ی مردم مصر و یمن و دیگر کشورهای منطقه احترام می گذارد. ما به همه ی مردم دلیر و آگاه و مبارز مصر و تونس و اردن و یمن درود می فرستیم و از خداوند منان پیروزی آنان را در مبارزات حق طلبانه اشان آرزو می کنیم.
ترجمه انگلیسی:
In the name of Allah
The Middle East is on the verge of defining and massive moments which can change the course of the destiny of this region, the world and the fate of other nations in the region. What is taking shape now is certainly overthrowing a despotic and tyrannical rule and trend which has been overwhelming the fate of many nations in the region. The starting point of what we are now witnessing on the streets of Tunis, Sanaa, Cairo, Alexandria and Suez can be undoubtedly traced back to days of 15th, 18th and 20th June 2009 when people took to the streets of Tehran in millions shouting “Where is my vote?” and peacefully demanded to get back their denied rights.
Today, the slogan of “Where is my vote?” of the people of Iran has reached Egypt and transformed into “The people want the overthrow of the regime”. In order to discover the secret of these links and these similarities, one does not have to go too far. You just have to compare the recent elections in Egypt with our own and compare it with the chairman of the Guardian Council who explicitly says there is no need for millions of votes by Green citizens. If we look at the collapsing political regimes in the Arab world and the Middle East carefully, we can identify a similar pattern of invading and shutting down social networks, the press and the cyber space. In an amazingly similar fashion, they have all blocked SMS systems, mobile phones and the internet, have banned all writers and taken dissidents to prisons.
Unfortunately, the interests of the ruling ideology in Iran do not allow the realities to be revealed as they are. The preachers of the obedient public outlets fail to pay any attention to the corrupt and despotic methods of the present day pharaoh of Egypt, who has created an explosive situation in his country by arrests, forced confessions, framing people and looting the nations through gangs and organised groups of the people surrounding them. They do refer to the ‘Wrath of the people” of Egypt, but they never explain that this day of wrath has come about as a consequence of inefficiency and corruption at the highest levels of stat, extravagance and wasting people’s funds, censorship, shutting people down, executions and lining up gallows to create fear in people. They never say that of the ruling system of Egypt had respected people’s right to determining their own destiny and had not tampered with people’s votes in the recent elections of Egypt, they would not have to face the demand for the ‘overthrow of the regime’ by the dear nation of Egypt. Perhaps, they do not realise that continuing policies of intimidation will eventually turn against itself and then the coming of “the day of wrath” and days of national wrath will be inevitable. Pharaohs usually hear the voice of the nation when it is too late.
Our nation deeply respects the glorious uprising of the brave people of Tunis and that of the people of Egypt, Yemen and other countries in quest for their rights. We commend the courageous, cognisant and resisting people of Egypt, Tunis, Jordan and Yemen and we pray to Allah that they may be successful and victorious in their struggle for their rights.
MirHossein Mousavi
ترجمه عربی:
بسم الله الرحمن الرحیم
یعیش الشرق الأوسط بوادر لحظات عصیبة و حاسمة من شأنها تغییر مستقبل المنطقة و الشعوب المجاورة و العالم بأسره. إنّ الحرکات الراهنة لتتحدی القواعد و النظم المستبدة التی عانت منها کثیر من شعوب المنطقة.
إنّ شرارة ما تشهده الیوم شوارع تونس و صنعاء و القاهرة و الاسکندریة و السویس تکمن بدون شک فی أیام الخامس عشر و الثامن عشر و العشرین من جوان / حزیران ۲۰۰۹ عندما صرخ الملایین فی شوارع طهران “أین صوتی؟” و طالبوا سلمیا باسترداد حقوقهم المهضومة. وصل شعار الایرانیین الیوم الی مصر و تحول الی: “الشعب یرید أن یسقط النظام!”. لیس علینا انّ نبحث بعیدا لنفهم أسرار هذا التشابه و الترابط، فما علینا الا أن نقارن الانتخابات الاخیرة فی مصر بانتخاباتنا و ما قاله رئیس مجلس صیانة الدستور من أنّ لا حاجة لملایین الأصوات التی ادلی بها “المواطنون الخضر”.
لو نظرنا بتمعن إلی الأنظمة الحاکمة فی العالم العربی و الشرق الأوسط لتبینا سیاسة متشابهة من التعتیم علی الشبکات الاجتماعیة و الفضاء الافتراضی. بطریقة متشابهة و غریبة، قطعت شبکات اتصالات الهاتف الجوال و نظام الرسائل القصیرة و انترنت و منعت الکتّاب و زجت بالمعارضین فی السجون.
للأسف، فإن مصالح الأیدیولوجیة الحاکمة فی إیران لا تسمح بإظهار الحقائق کما هی. فلم تعر منابر الإعلام الرسمی اهتماما بالنظام الفاسد و المستبد لفرعون هذا الزمان فی مصر، والذی خلق هذه الوضعیة المتفجرة بالایقافات و انتزاع الاعترافات بالقوة و ارهاب الناس بنشر عصابات منظمة تبث الرعب فی قلوبهم. یتحدثون عن غضب المصریین و فاتهم أن حنقهم نتیجة للفساد و غیاب النجاعة فی اعلى هرم السلطة حیث نهب أموال الشعب بفضاضة و الرقابة و القتل و بث الخوف فی الناس. لم یدر بخلدهم أنه لولا مصادرة حق الناس فی تقریر مصیرهم والتلاعب بأصواتهم فی الانتخابات الأخیرة لماکان علیهم مواجهة مطالب اسقاط النظام التی رددتها أمة مصرالعزیزة. یجهلون أن مواصلة منهج التخویف سینقلب یوما علیهم لیولّد یوم غضب، فلا مفر من أیام الغضب الوطنی. عادة ما یستمع الفرعون الى صوت الشعب بعد فوات الأوان.
انّ أمتنا لتقف احتراما للانتفاضة المظفرة لشعب تونس الباسل و انتفاضة شعوب مصر و الیمن و الدول الأخرى التائقة لحقوقها. اننا نمجّد شعوب مصر و تونس و الأردن و الیمن الشجاعة، الأبیة و المقاومة و ندعو الله ان یوفقها فی نضالها من اجل حقوقها.

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

هر روز با یک شهید سبز ، شهید مسلخ عشق علی حسن پور

پی نوشت : شهید علی حسن پور از جمله شهدایی است که حق بسیاری بر گردن جنبش دارد . وقتی ایشان جلوی چشمان من تیر خوردند و جان سپردند ، با خونشان عهد بستم . عهد بستم تا زمانیکه خون من هم جاری تو خیابون ها نشده ، هرگز پشت به جنبش نکنم . من هنوز هم خون علی آقا رو در دستانم حس میکنم . هنوز سر داغش رو تو دستان حس میکنم .
بیاد تو همیشه خواهم ماند ...
نام : علی حسن پور
سن : 48 سال
تاریخ شهادت : 25 خرداد 1389
محل شهادت : تهران - میدان آزادی
 علی حسن‌پور، متأهل، پدر دو فرزند ۱۴ و ۲۱ ساله، دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در تجمع مسالمت‌آمیز اعتراض به انتخابات ریاست جمهوری ایران در میدان آزادی از ناحیه‌ی صورت مورد اصابت گلوله نیروهای بسیج قرار گرفت و جان باخت. پیکرش پس از ۱۰۵ روز پیگیری های شبانه روزی خانواده‌­اش به آن ها تحویل داده شد و در تاریخ ۵/۷/۸۸ در بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۲۲ به خاک سپرده شد.



بیان ماجرا از زبان شاهدان در صحنه 
یکی از شاهدان کشته شدن علی حسن پور که موقع اصابت گلوله به این شهید، در چند قدمی او بوده، می گوید: "از بالای ساختمان بسیج تیراندازی شده بود، عده ای تیر خورده بودند و ما در حال دویدن بودیم. یعنی در اصل داشتیم از تیر رس بسیجی ها فرار میکردیم که یکباره صدای تیری در پشت سرمان شنیدیم. بلافاصله برگشتیم؛دیدم سه نفر تیرخورده اند؛یکی از آنها علی بود.
وی با اشاره به اینکه "قبل از این حادثه علی را ندیده بودم و اگر هم در میان جمعیت دیده بودم در ذهنم نیست،چون جمعیت بسیار زیاد بود" می افزاید: "اما دقیقا خاطرم هست که بعد از اصابت گلوله، وقتی او به زمین افتاد، یک دور غلت زد.بعد با انگشتان دستش اشاره میکرد که کسی به او دست نزند. همه اینها شاید در چند ثانیه اتفاق افتاد. دست و پا نزد و خیلی آرام جان داد."
به گفته این شاهد عینی، همزمان با علی و به فاصله چند قدمی او دو نفر دیگر نیز گلوله خورده بودند؛ یک مرد مسن از ناحیه شکم و یک دختر جوان از ناحیه بازو،اما هر دو نفر آنها زنده بودند و تنها علی بود که خیلی زود جان داد.
او می افزاید: "مردم علی را روی دستانشان گرفتند و بلند کردند و مسافتی او را بردند. بعد از آن متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد و علی را چه کسانی و به کجا بردند."



یک شاهد عینی دیگر نیز با اشاره به عکس های منتشر شده از علی حسن پور به "روز" می گوید: "متاسفانه من شاهد تير خوردن فردي که در عکسها ديده مي شود بودم. من و چند نفري از مردم در اين صحنه و بالاي سر ايشان حاضر بوديم و با اينکه من از نزديک هم صورت ايشان را نگاه کردم، حرف و سخني نشنيدم .تیر ظاهرا کاری بود،چون ایشان هیچ حرفی بر زبان نیاوردند و بعد از اصابت گلوله، چند ثانیه ای بیشتر زنده نماندند."
این شاهد عینی نیز حرکات انگشتان دست علی حسن پور را دیده و شاهد جان دادن وی بوده است.
او که به گفته خودش هنوز از"شوک این واقعه" بیرون نیامده،توضیح می دهد: "من با یکی از دوستانم بودم . نزدیک ساختمان بسیج که رسیدیم ،تیراندازی زیاد شده بود. خیلی اوضاع بدی بود. درگیری شدید بود و ما به سمت اولین خیابان فرعی پیچیدیم. قصد داشتیم کلا از آن محوطه خارج شویم و به خانه برگردیم. اما به محض ورود به آن خيابان، پسرجوانی را ديدم که کشاله رانش تير خورده بود. مردم سعی می کردند به او کمک کنند. کلا شوکه شده بودیم. هرگز فکر نمی کردیم اینقدر بی دریغ و مستقیم به سمت مردم تیراندازی کنند. اتفاقاتي که افتاد خيلي شديدتر و وحشتناک تر از آن چيزي بود که در ابتدا ديدم يا حتي در شلوغي هاي سالهاي گذشته ديده بودم.مثل صحنه جنگ بود".
این شاهد عینی، علی حسن پور را ابتدا در حال کمک به پسر جوانی می بیند که تیر خورده بود.
وی می گوید: "دقایقی بعد، آن خیابان هم به صحنه جنگ و گریز تبدیل شد. در مسيري که ما فرار مي کرديم، سه نفر پشت سر ما تیر خوردند و افتادند روی زمين.یکی از آن افراد، دستش و دیگری شکمش تير خورده بود. مرحوم حسن پورهم که عکسش همه جا به عنوان اولين کشته شده ها منتشر شده از ناحیه صورت تیر خورد. او زمین افتاد و لحظه ای انگشتان دستش تکانی خورد و خیلی زود جان باخت."
به گفته این شاهد عینی، "مردم را به قصد کشت به رگبار بسته بودند".
وی می افزاید: "من فقط يک نفر را ديدم که کشته شد؛مرحوم حسن پور. بقيه اي که تير خورده بودند در آن محل و جابجا فوت نکردند. اما مردم خیلی شوکه شده بودند. وقتی مرحوم حسن پور جان باخت، حس بدی همه را در برگرفت. خشم سراپای همه را گرفته بود و دست به خون او زدند و با او عهد کردند که انتقام خونش را خواهند گرفت و راهش را ادامه خواهند داد. من هیچ وقت نمی توانم آن حس را توصیف و فراموش کنم؛ آن درماندگی را که جان باختن کسی را با چشمان خود دیده بودیم و کاری از دستمان ساخته نبود."


شاهد دیگری هم که به اتفاق تعدادی دیگر از مردم شهید علی حسن پور را روی دست بلند کرده بود،می گوید: "من ندیدم چگونه جان باخت، وقتی رسیدم دیدم مردم او را بلند می کنند من هم کمک کردم. کمی که او را بردیم یک تاکسی او و مرد دیگری راکه تیر خورده بود از آن منطقه دور کرد، اما نمی دانم کجا برد و بعد چه اتفاقی افتاد. چون در آن لحظه هم شوکه بودیم از این کشتار و هم نگران بودیم که زخمی ها و کشته ها را با آمبولانس به جای دیگری منتقل نکنند برای همین مردم این دو تا را توی یک تاکسی گذاشتند و متاسفانه بعد از آن دیگر خبری نداشتم .
بیان ماجرا از زبان همسر بزرگوار این شهید 
 روز دوشنبه، بیست و پنج خرداد که علی خانه نیامد، منتظر ماندیم، خیلی نگران شدیم  و به تلفنش زنگ زدیم در نهایت تا صبح که ایشان نیامدند به کلانتری و به اگاهی  مراجعه کردیم با ۱۱۰ و اورژانس تماس گرفتیم. ۲۶ خرداد نیامدند  و هیچ اطلاعی از ایشان حاصل نشد.صبح  ۲۷ خرداد از طریق یکی از دوستان در اینترنت عکس تیر خورده علی را دیدم  اولش حالمان خیلی بد شد تا ان لحظه فکر می کردیم در نهایت دستگیر شده اما وقتی عکس تیر خورده‌اش را دیدم دیگه قطع امید کردیم با آن عکس تیر خورده شروع به جست و جو در پزشکی قانونی کردیم، اگاهی شاپور اگاهی شرق، زندان اوین، دادسرای انقلاب، همه به ما جواب منفی دادند، گفتند: "چنین چیزی نیست، چنین شخصی هم وجود ندارد." حدود ۴۰ بیمارستان مراجعه کردیم ۲۷ و ۲۸ خرداد نه بین زخمی‌ها بود و نه بین اجساد. بعد از ۱۰۵ روز جست و جو که هر جای تهران را که بگویید زیر و رو کرده بودیم، تشخیص هویت آگاهی شاپور، اعلام کرد؛ بیایید اجساد مجهول الهویه را ببینید ولی  هیچ چیزی دستگیرمان نشد. آن زمان را فقط خدا می‌داند که برای ما چه طور سپری شد. روز ۱۰۴ام به شکل مستاصل التماس‌­آمیز به دفتر دادستان مراجعه کردم، گفتم: «حاضرم به پایتان بیفتم، التماس می‌کنم، یک خبری از همسر من به من بدهید، من ۱۰۴ روز است در به در تهران را دنبال همسرم می­‌گردم. در این ۱۰۴ روز اخبار ضد و نقیض زیادی شنیدم. گفتند:"باید به داسرای جنایی مراجعه کنید، از طریق دادستان به دادسرای جنائی مراجعه کردیم، متاسفانه علی یکی از آن سه جسد مجهول الهویه‌ای بود که در آن جا نگه داری می‌شدند. آن جا به من گفتند شما تا حالا کجا بودی؟ گفتم نمی‌­دانستم باید به داسرای جنائی مراجعه کنم؛ چون اولین باری است که به چنین جایی آمدم و فکر نمی‌کردم باید به دادسرای جنائی مراجعه کنم.
لادن مصطفایی از عدم رسیدگی دولت به شکایت آن ها ابراز ناراحتی کرد و گفت:" از ۲۵ تا ۲۸ خرداد این جسد ها کجا بودند؟ کجا عریان شدند؟ لباس های‌شان کجاست؟ چرا محتویات داخل لباس‌­هایش را به ما تحویل ندادند؟ متاسفانه به شکایت‌های ما جواب داده نمی‌­شود؛ ضمن این که به ما گفتند، دیه بگیرید، اما ما حاضر به دیه نیستیم. شناسایی و معرفی عامل و عاملین جنایت و قصاص آن ها را می­‌خواهم الان یک سال است هر دو هفته یک بار  به دادسرای جنائی مراجعه می‌­کنم ولی تاکنون هیچ نتیجه ای نداشته است. مراسم سالگرد علی حسن پور در تاریخ ۲۵ خرداد در حالی برگزار شد که قطعه ۲۲۲  تحت محاصره مأموران امنیتی بود و به دلیل فشار نیروهای امنیتی مراسم به جای از ساعت ۶ تا ۸  از ساعت ۶ تا ۷ برگزار شد. چند روز پس از آن خانواده حسن‌پور به دلیل نصب بنر مقابل در منزل‌شان احضار می‌شوند. لادن مصطفایی دلیل این احضار را چنین عنوان کرد: «ما در روز سالگردش روی بنرمان نوشته بودیم "یک سال گذشت به کدامین گناه"؟ به همین دلیل احضارمان کردند تا در این خصوص پاسخ گو باشیم، ولی واقعا کسی به ما پاسخ بدهد، شوهر من به کدام گناه کشته شد؟ چیز زیادی نمی‌خواست او هم جزو همان سه چهار میلیون نفری بود که عدالت می خواست!»


مادر علی حسن­پور هدف از کشتن افراد معترض را قتل­‌عام به منظور ایجاد ترس و وحشت بین مردم دانست و گفت:«این­ها فقط می­‌خواستند مردم را قتل عام کنند و  با هدف مشخص سر و صورت مردم را نشانه گرفتند. به پرونده‌ها رسیدگي نمی‌کنید، قاتل را معرفی نمی‌کنید، ولی این قتل عام را اعلام کنید! یک مادر چه کشیده فرزندی را بزرگ کرده، ۱۴ ساله بودم این بچه را به دنیا آوردم با هزار مشکلات به این جا رساندمش، چه طور به این سادگی توانستند این کار را انجام بدهند؟ یعنی انسان، نمی‌­تواند این کار را بکند! چه طور بیان کنم حالم را؛ یعنی کاری کردند که انسان شده، محکوم به زندگی. هر چی با خودم فکر می­‌کنم نمی توانم جمله‌­ای پیدا کنم که به این ها بگویم. تنها بچه من نیست که هزاران مادر الان مثل من هستند. انسان، اصلا نمی‌تواند تصور بکند چنین کاری می‌شود کرد، این ها چه طور کردند من نمی‌دانم!»

مصاحبه لادن مصطفایی با مسیح علی نژآد
لادن مصطفایی همسر علی حسن پور همان جوانی است که در راهپیمایی ۲۵ خرداد گلوله ای به سرش شلیک شد و به تعبیر خودش زندگی او و دو فرزندش نابود شد اما سکوت خود را خیانت به همه کشته شدگان می داند.
می گوید، همسر من ۲۵خرداد مثل میلیون ها نفر دیگر به خیابان رفت و  کشته شد اما در عین حال که عکس به خون غلتیدن او در کف خیابان برای خیلی ها آشناست  ولی   در مجامع بین الملی حقوق بشری  به نظر نمی رسد کسی نام او و ده ها شهید دیگر را شنیده باشد تا در برابر انکار مقامات دولتی به دفاع بر آیند. در حالی که من هر ماه  حداقل چهار بار  به دادگاه می روم و باز هم خواهم رفت.
شنیدنِ سخن خانواده ای که خود می گوید: عاجزانه از مجامع بین اللملی  یاری می خواهم،  مسولیتی بر عهده آدمی می گذارد که  شانه خالی کردن  از آن و سپردن میدان به دست فضاهای اغوا و تحریک،  غیر اخلاقی است. پس «به رغم مدعیانی که منعِ عشق کنند، جمال چهره ی تو حجت موجهِ ماست».
صدای این نام آورانِ بی نام را به اندازه بضاعت مان ترجمان باشیم.
بخوانید مصاحبه را که خبر خوبی نیست اما
خبر خوب برای من این است که این زن هنوز عاشق است و می گوید برای تولد پسرم، لباس سیاه از تن در آوردم ولباس رنگیِ پدرشان را پوشیدم و پسرم غرق خنده شد……
همسر شهید علی حسن پور: اگر حقوق بشر یک شعار نیست چرا مجامع حقوق بشری به داد ما نمی رسند

لادن مصطفایی، همسر شهید علی حسن پور ضمن ابراز نارضایتی از روند قضایی پرونده خود که بعد از گذشت یک سال و نیم هنوز فرجام مشخصی نیافته است گفت: تاسف آور است که من به عنوان خانواده یکی از این قربانیان بعد از انتخابات حداقل ماهی چهار بار به مراجع قضایی مراجعه می کنم تا ببینیم چه کسانی همسرم را به جرم حضور در خیابان مورد هدف گلوله قرار داده اند، اما آقای لاریجانی و  یا مقامات دیگر کشور هر وقت در مجامع بین المللی ظاهر می شوند یک قاتل جدید را معرفی می کنند، یک بار می گویند کار مامور انگلیسی است، یک بار می گویند کار آمریکا و اسراییل است، یک بار می گویند کار منافقان است، در حالی که من خودم به مراجع قضایی گفته ام که شاهدان زیادی می گویند به همسر من در راهپیمایی بیست و پنج خرداد، از بالای پایگاه ۱۱۷ بسیج عاشورا شلیک شده است و کارشناسان سلاح دستگاه قضایی نیز تایید کرده اند که به همسرم با کلاشینکف شلیک شده است.
وی در گفتگو با جرس تصریح کرد:  تمام این یک سال در کشور خودمان حتی یک بار هم کسی سراغ ما نیامد که بگوید بر شما چه می گذرد، نهادها و ارگان های دولتی به استعلام های قاضی پرونده هم پاسخگو نیستند، رسانه های داخل کشور هم که نمی توانند صدای ما را به گوش دنیا برسانند، از چه کسی باید بخواهیم که صدای ما را به گوش سازمان ملل و مجامع حقوق بشری برسانند تا به داد خانواده هایی برسند که عزیزان شان را بیگناه در خیابان کشته اند و بعد از یک سال و نیم هیچ پاسخی هم نمی دهند. مگر گناه ما چیست که صدای ما چون در ایران هستیم به گوش کسانی که شعار دفاع از حقوق بشر می دهند نمی رسد. اینجا صحبت از کشته شدن انسان های بیگناهی است که الان خانواده های آنها هم شرایط خوبی ندارند.
وی ادامه داد: برخی از خانواده های کشته شدگان انتخابات واقعا ترسیده اند و سکوت کرده اند، برخی ها از روند قضایی نا امید شده اند و ترجیح می دهند پیگیری نکنند چون می دانند فرجامی نخواهد داشت و حتی به خود من هم می گویند، چرا پیگیری می کنی، یعنی واقعا فکر می کنی که اینجا در ایران دادگاهی برای قاتلان تشکیل می دهند؟  من هم پاسخم این است که بله  همه امیدم همین است و اگر ساکت بنشینم نه تنها به همسرم بلکه به همه کسانی که بیست و پنج خرداد و روزهای دیگر بیگناه در خیابان کشته شده اند، خیانت کرده ام.
خانم مصطفایی افزود:  اگر سازمان ملل و یا مجامع حقوق بشری شعار دفاع از حقوق انسان ها را می دهند چرا  به داد ما نمی رسند؟ من عاجزانه تقاضا می کنم اجازه ندهند آقای لاریجانی  بگوید ندا آقاسلطان را مامور انگلیس کشته است، چرا سکوت می کنند و نمی گویند در ایران شمار زیادی کشته شده اند، آیا همه آنها را  مامور انگلیس به قتل رسانده است؟  برای دفاع از انسانیت هم که شده سکوت نکنند. ما هر بار باید برویم در دستگاه قضایی گردن کج کنیم و آقایان هم پشت میزهایشان می نشینند و اصلا پاسخگو نیستند؟
همسر علی حسن پور گفت: از طرفی به ما می گویند ما اصلا عکسی از شهادت همسرشما نداریم، در حالی که عکس سر تیرخورده همسرم در خیابان را تمام دنیا دیده اند اینها  خودشان را بی خبر نشان می دهند و از طرفی دیگر  در مراسم سالگرد به خاک سپاری همسرم بهشت زهرا پر می شود از ماموران . به آنها گفتم اگر خبر ندارید که چنین فردی شهید شده است پس آن همه مامور برای هواخوری به بهشت زهرا آمده بودند و از خانواده های شهدای دیگر کارت شناسایی و موبایل هایشان را می خواستند؟
وی  در پایان با تاثر فراوان ضمن اشاره به  اینکه پرونده  شهید حسن پور به دادسرای نظامی منتقل شده است، گفت:  به خدا در این یک سال و نیم همه زندگی
ما نابود شده است، اگر پرونده ما را ببندند و یا پاسخی ندهند، من باز هم ساکت نمی  نشینم و شکایت رسمی را از طریق مجامع بین المللی پیگیر خواهم بود.
 مستند شهید علی حسن پور


۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

هر روز با یک شهید سبز ، مهدی کرمی

نام : مهدی کرمی 

سن : 25 سال 

تاریخ شهادت : 25 خرداد 1389

محل شهادت : جنت آباد تقاطع آیت الله کاشانی 

اطلاعات مربوط به کشته شدن شهید مهدی کرمی در سایت‌های اینترنتی ایران ب ب ب (١ مرداد ١٣٨٨)، هرانا - مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (٦ مرداد ١٣٨٨)، کانون زندانیان سیاسی در تبعید (۱٤ تیر ١٣٨٨) و سایت بهشت زهرای تهران منتشر شده است.
شهید کرمی روز ١٢ فروردین ١٣63 متولد شد. او در جنت آباد در شمال غرب تهران زندگی می‌کرد. طبق اطلاعات موجود، وی عصر روز ٢٥ خرداد ١٣٨٨ در تقاطع خیابان جنت آباد و خیابان کاشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. پیکر او چهار روز بعد به خانواده تحویل داده شد و «با تدابیر شدید امنیتی و تنها با حضور پدرش» در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد (هرانا). خانوادۀ کرمی به شدت مورد تهدید و ارعاب نیروهای امنیتی قرار گرفتند (ایران ب ب ب).
در گزارش کانون زندانیان سیاسی در تبعید، ضمن انعکاس خبر قتل شهید کرمی و چاپ عکس وی اضافه شده است که اکثر خانواده‌های جان باختگان برای برگزاری مراسم ترحیم و تدفین با محدودیت‌های عدیده‌ای از سوی نهادهای امنیتی روبرو شده‌اند. دولت و نهادهای مربوطه برای پیگرد عوامل دخیل در کشتار مردم بی دفاع اقدام مثبتی را سامان نداده و کشته شدگان را اغتشاشگر خوانده‌اند .
این نوشته ناقص است اگر اطلاعاتی درباره ی این شهید راه آزادی دارید حتما در جریانم بزارید .

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

هر روز با یک شهید سبز ، سهراب اعرابی

نام : سهراب اعرابی
سن : 19 سال
تاریخ شهادت : 25 خرداد 1388
محل شهادت : تهران - میدان آزادی

کشته شدن
پروین فهیمی، مادر سهراب که از فعالان صلح و عضو گروه مادران صلح است گفت سهراب در راهپیمایی دوشنبه ۲۵ خرداد از وی جدا شد و شب به خانه بازنگشت. خانواده در بیمارستان‌ها، کلانتری‌ها، زندان اوین و دادگاه انقلاب جستجو کردند اما نام سهراب در هیچ فهرستی، نه در فهرست اسامی اعلام شده در زندان اوین و نه در فهرست نصب شده بر دیوار دادگاه انقلاب نبود. پروین فهیمی هر روز صبح برای یافتن نشانه‌ای از پسرش به دادگاه انقلاب می‌رفت و هر بعد از ظهر عکس سهراب را جلوی در زندان اوین برده و عکس را به هر آزاد شده‌ای نشان می‌داد و می‌پرسید آیا او را دیده‌اند یا خیر. چند نفر مطمئن بودند او را دیده‌اند.

با این حال خانواده سهراب به زندان قزل حصار، شورآباد و آگاهی شاپور هم سر می‌زدند. در آگاهی به آنها گفته شد مسئولان ماموریتند و تا اول هفته بعد نیستند. بنابراین آنها ابتدای هفته به آگاهی مرکز تشخیص هویت رفتند و در آنجا عکس‌هایی از آلبوم عکس‌های ۱۵ تا ۲۰ ساله‌ها و ۲۰ تا ۲۵ ساله‌ها را نشان‌شان دادند و چون سهراب بین آنها نبود نتیجه گرفته می‌شود سهراب در زندان اوین است. روز چهارشنبه قبل از کنکور اعلام می‌شود هر کسی زندانی کنکوری دارد مدارک زندانی را بیاورد تا با کفالت آزاد شود. خانواده سهراب کفالت ۱۰ میلیون تومانی برای او سپردند اما در زندان مدارک سهراب را از آنجا که در لیست زندان اوین نبود قبول نکردند. روز بعد خانواده‌های مشابه را زیر پل اوین جمع کردند و به آنها اعلام کردند فرزندان آنها در بندهای مخصوص هستند و باید تکلیف آنها را از دادگاه انقلاب جویا شوند. در دادگاه انقلاب به خانواده‌های این ۳۹ نفر گفتند بروید کارهای مربوط به کفالت را انجام دهید، فاکس زده‌ایم و امروز آزاد می‌شوند. اما باز هم تا جمعه به خانواده سهراب خبری داده نشد.
در تاریخ ۲۰ تیر مادر سهراب اعرابی را به اداره تشخیص هویت ارجاع می‌دهند تا آلبوم‌های کشته‌شدگان را نگاه کند و مشخص می‌شود او شهید شده است.



خاکسپاری
ملیحه محمدی، از بستگان سهراب اعرابی گفته است که جنازهٔ او به منظور خاکسپاری، یکشنبه، ۲۱ تیر به خانواده‌اش تحویل داده شد. مراسم خاکسپاری سهراب اعرابی، صبح روز دوشنبه ۲۲ تیر، در بهشت زهرای تهران برگزار شد.
رویدادهای پس از کشته شدن
منزل سهراب اعرابی در شهرک آپادانا می‌باشد. در شب‌های پس از اعلام مرگ وی، گروهی از مردم هر شب در مقابل منزل ایشان به قصد همدردی با خانواده او تجمع کردند .

میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز برای دیدار با خانواده سهراب اعرابی و همدردی و تسلی آنان به خانه آنها رفتند. میرحسین موسوی به همراه همسرش زهرا رهنورد در تاریخ ۲۳ تیر، در منزل سهراب اعرابی حاضر شدند و با خانوادهٔ او ابراز همدردی کردند. هم‌چنین مهدی کروبی هم در تاریخ ۲۴ تیر با حضور در منزل سهراب اعرابی با خانواده و آشنایان وی دیدار کرد.
مراسم چهلم
روز ۲۹ مرداد ۱۳۸۸، خانواده سهراب اعرابی مراسم چهلم او را بر سر مزار وی در بهشت زهرا برگزار کردند.
انتشار تمبر یادبود
با تلاش هواداران جنبش سبز در کشورهای هلند و ژاپن، تمبر یاد بود سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان منتشر گردید.
 ترانه ی ندای سهراب از جمله ترانه های باشکوهی است که برای زنده نگه داشتن نامش سروده شده است . 
مراسم یادبود سهراب اعرابی در هلند
تعزیه سهراب کشون با صدای شماعی زاده

" بالاترین " " آزادگی " " دنبال " کردن " ریشه ها " ست

یادم میاد روزهای ابتدایی بعد از کودتا ، رژیم همه ی راههای ارتباطی رو بسته بود . صدا و سیما که خب از همون اول ننگمون بود ! اینترنت تو خیلی جاها قطع شده بود . سایت ها فیلتر شده بودند . اس ام اس ها قطع شده بود . خلاصه همه جوره بایکوت شده بودیم . اما مردم امیدوار هرجور شده پیغامشون رو بهم میرسوندند . تو تظاهرات قرار بعدی رو میزاشتند . شب ها ساعت 10 کنار الله اکبرهاشون تظاهرات بعدی رو هم بهم یادآوری میکردند . میدونستند اس ام اس قطعه اما بازم پیامشون رو میزدند حتی اگه   Deliver نمی شد : (( فردا ساعت 3 میدون امام حسین تا آزادی ؛ یا حسین میرحسین رسانه شمائید )) وسیله ش مهم نبود . شب نامه ، فیس بوک ، بالاترین ، اس ام اس ، تلفن ، رو در رو یا هر چیز دیگه ، مهم این بود که طرف آگاه بشه و بدونه همچین برنامه ای هست تا بیشمار بشیم . نه به دین و عقیده ی طرف کار داشتیم نه به لباس و ظاهرش . به همون خدایی که بعضیا قبولش دارن بعضی ها نه ! دیدم دخترهایی که جلوی افراد ریش دار رو میگرفتند و بدون هیچ ترسی از جنبش حرف میزدند و از تظاهرات بعدی . دیدم رفقایی که شب نامه هاشون تو پایگاههای بسیج میندازن !! چه اشکال داشت اونها هم بیان واسه آزادی ایران . یادش بخیر ! اون روزها نه کسی سبزاللهی بود نه خارج نشین و مزدور . همه ایرانی بودند ایرانی ...
اما حالا بعد یه سال و نیم همه چی عوض شده . میگن بالاترین کودتا شده . میگن بالاترین رفته زیر پرچم ج.ا.. سینه زنی و ساندیس خوری !! حساب کاربری رفقا رو بسته و شارژ کودتاچیان رو زیاد کرده !!
از سر لج و لجبازی هم شده  رفقا ریشه ها رو بهم وصل کردند و آزادگی رو پایه گذاشتند . خب وقتی تو یه اقلیم سه تا پادشاه حکفرمایی کنه معلومه که جنگ ها هم شروع میشه . بالاترینی ها میگن آزادگی کپی رایت رو رعایت نکرده و از رو دست ما کپ زده . ریشه ها هم ماله یه دسته بی دین و ایمون دلخوش بی ریشه ست . از اونور آزادگان میگن بالاترین کودتاچی شده و داره میسوزه از این خجسته اتفاق . ریشه دارها هم قافیه رو نباختند و روزی سه چهارتایی بار اینوری و اونوری ها میکنند .
این وسط این خاطرات لعنتی  روزهای با هم بودنه که گلوم رو میفشره و قفل کرده رو ما که چی شد (( ما همه با هم هستیم )) ؟؟ چی شد آقای بالاترینی ! آزادی ایران مهم بود یا پر بازدید شدن سایت شما ؟ چی شد کپی رایت مهم تر بود یا پاسداری از خون شهدای سبز ؟ آزاده خانوم ! نمیشد هم ریشه ها رو داشت و هم بالاتر رفت ؟ 
ذهنم که پر میزنه به روزهای سبز ، یادم میفته تو کوچه و خیابون دست همدیگر رو میگرفتیم و " یار دبستانی من " میخوندیم . شونه به شونه با صلابت راه میرفتیم و بلند داد میزدیم " بجنگ تا بجنگیم ، ما بچه های جنگیم " 
اما الان سنگر خالی شده و رفیق رو در روی رفیق واستاده . الان همه ادعای برتری و حقانیت دارن . به غیر از ایران که یه گوشه نشسته و حساب میکنه چرا دلش رو الکی به ما خوش کرده بود . ما پشت هم نایستادیم . نه بالاترین ، بالاترینی کرد و نه آزادگی آزاده بود و نه ریشه ها ، ریشه ای داشت !
عکس ها رو که نگاه میکنم ، چشمای نداست که قلقلکت میده و با سکوتش داد میزنه پس چی شد ؟ خنده ی سهرابه که سقلمه میزنه چی شد " بردارم شهیدم رایت رو پس میگیرم " ؟ تنها چیزی که آقا و خانوم آزادگی و ریشه ها پس گرفتیم ، گویا حساب های کاربریمون بود !!
مادر سهراب از خون فرزندش در گرو آزادی زندانی های سبز میگذره ، ما هم از خون شهیدان میگذریم . نه ! فراموش می کنیم با جنگ های زرگری بین خودمون .
راستی یه سوال مهم آزادی کجاست ؟ تو بالاترین ، دنباله ، آزادگی یا ریشه ها ؟ یا شاید تو مشتهای گره کرده ما موقعی که " ریشه ها"مون رو پیوند بزنیم و مشت هامون رو به " بالاترین" حد برسونیم و " آزادگی " رو " دنبال " کنیم ...  

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

پیروزی مردم تونس بر دیکتاتوری

یادتون میاد یکی رفته بود تونس و یکی هم رفته بود نتونس؟! حالا هر دوشون "ما" شدند تونستند...
پیروزی مردم تونس بر دیکتاتوری را " با حسرت " به مردم کشورش تبریک میگم .

رسوایی مسئولین فوتبال ایران ؛ استفاده استرالیایی ها از بازوبند مشکی


کنترات که نمیندازه ، آقایون یه کله خالی می بندند . برادر من ! یه نفسی بکش ، یه هوایی عوض کن دوباره شروع کن . کسی که جلوت رو نمیگیره .
مسئولین فدراسیون میگن afc اجازه نداد بازیکنا بازوبند مشکی ببندند . میخوام بپرسم پس بازیکنای استرالیا چطوری به احترام جان باختگان سیل بازوبند مشکی بستند ؟
چرا انقدر خودتون رو اذیت می کنید ؟ یه دفعه بیاید بگید جان یک انسان برامون ارزشی نداره .   استرالیایی ها با لباس منقوش به سیل زدگان برای تمرین قبل از بازی به زمین میاند ، روبان سیاه می بندند . اما مسئولین ایران بی فکری های خودشون رو ربط میدند به afc  ...
واقعا خجالت آوره !!

هر روز با یک شهید سبز ، اشکان سهرابی

نام : اشکان سهرابی
تاریخ تولد : 10 بهمن 1368
تاریخ شهادت : 30 خرداد 1388
محل شهادت : تهران - حد فاصل تقاطع رودکی و سرسبیل
اشکان سهرابی )۱۰ بهمن ۱۳۶۸ - ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ (جوانی بود که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش در گذشت . به گفتهٔ روزآنلاین این گلوله‌ها از سوی نیروهای امنیتی و بسیج شلیک شده بود.
اشکان سهرابی متولد ۱۳۶۸، دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد قزوین بوده است. اشکان سهرابی دارای کمربند مشکی و دان ۲ تکواندو بوده‌است.
درگذشت

خواهر اشکان دربارهٔ ماجرای قتل و آخرین دیدار با برادرش چنین گفته است:

    من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از دانشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابان‌ها در حال تظاهرات هستند و همه جا را آتش گرفته است. گفت که با زحمت به منزل رسیده است و نیروهای گارد ویژه همهٔ خیابان‌های اطراف را بسته‌اند و مردم را متفرق می‌کنند. مادرم از من خواست که مانع ازبرگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم اما شلوغی‌های خیابان ما هرلحظه بیشتر می‌شد. مردم به کوچه‌ها و منازل پناه می‌بردند. صدای شعارهای مختلفی را می‌شنیدیم و صدای تیراندازی و بوی گاز اشگ‌آور همه جا را گرفته بود. از اشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زد و از خانه خارج شد: «نگران نباش، بر می‌گردم

در جریان قتل، در تقاطع بوستان سعدی و خیابان رودکی (سلسبیل) در تهران، سه گلوله به سینهٔ اشکان اصابت کرد. این خبر پس از ۲ ساعت توسط دوستان اشکان که همراه او بودند، برای خانوادهٔ اشکان آورده شد و گفته شد که «اشکان مجروح و به بیمارستان منتقل شده‌است». اشکان به بیمارستان رسول اکرم منتقل شده بود. به گفتهٔ پزشک مسئول او اشکان بلافاصله پس از اصابت گلوله‌ها درگذشته بود .
گفتگوی تلفنی با زهرا نیک پیما مادر شهید اشکان سهرابی 
خاکسپاری
 خواهر او در پاسخ به این سوال که آیا پیکر اشکان را به راحتی تحویل گرفتید، گفت: «بهتر است در این باره حرف نزنیم. من هنوز درجریان این امور نیستم.» به گفتهٔ خواهر اشکان در مراسم ختم اشکان مشکلی به وجود نیامد، اما دو خودروی انتظامی حضور داشتند. اشکان در قطعهٔ ۲۵۷ بهشت زهرا، ردیف ۵۰، شماره ۱۹ به خاک سپرده شده است.
مستند یادبود دانشجوی شهید اشکان سهرابی 

 فیلمی از حضور زهرا نیک پیما مادر اشکان سهرابی در تظاهرات روز قدس
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد ... 

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

لزوم بحث های ایدئولوژیک در جنبش سبز

ترس القایی کاذب 
از آغاز شکل گیری جنبش سبز حاکمیت همواره به فکر دور کردن معترضان از خیابان ها بوده است . این اتفاق حتی اگر منجر به مبارزه ی زیرزمینی میشد حداقل به آنها فرصت لازم را میداد تا خود را پیدا کنند ، نفسی چاق کنند و با جنگ روانی ذهنیت طرفداران خود را سر و شکل بدهند .
خب طبیعتا با خواهش و تمنا خیابان ها خالی نمیشد . سرکوب ابزار دم دستی بود تا از آن بهره ببرند . اما اتاق فکر حاکمیت که برخلاف عقیده ی دوستان بسیار باهوش عمل می کند ، همواره با دو پرسش جدی روبه رو بود . نخست اینکه سرکوب برای چند نفر ؟ دوم ، سرکوب جوای میدهد یا خیر ؟
راهپیمایی 25 خرداد که بزرگترین راهپیمایی اعتراضی ایرانیان در تمام طول تاریخ بود ، کودتاچیان را در پاسخ به سوالشان ناکام گذاشت . هیچ وقت آنها نمی توانستند این جمعیت را تخمین بزنند . به راهپیمایی های 25 و 26 و 27 و 28 خرداد نگاه کنید . روزهای طلایی جنبش سبز که عملا جناح تندرو را در حالت انفعال قرار داد . مغز متفکر کودتاچیان هنگ کرد و آنها فقط نظاره گر خودنمایی یاران سبز بودند .
29 خرداد ، که از آن به عنوان روز خودکشی سیاسی حاکمیت یاد می شود ، علیرغم همه گمانه زنیهای طیف های معتدل حکومت فرمان سرکوب صادر شد .
از 31 خرداد تا 18 تیر کودتاچیان مدام از خود می پرسیدند آیا سرکوب جواب داده است ؟ 18 تیر پاسخی منفی بود از سوی مردان و زنان این سرزمین به حاکمیت .
پس از بحث ها و تبادل نظرهای گوناگون ، حکومت که وجهه ی جهانی خود را از دست رفته می بیند ، معجونی درست می کند که خوراندنش به مردم ریسک و حماقت زیادی می خواهد . ارعاب به همراه سرکوب جواب بدست آمده توسط دیکتاتوران است .
ماجرای قتل شهید همیشه سبز ندا اقا سلطان ، داستان بهت آور کهریزک ، شهادت محسن روح الامینی و ... همه و همه از نمونه اتفاقاتی ست که حکومت با علم قبلی اقدام به انتشار آن می کند .
به ماجرای کهریزک با دقت بیاندیشید . چه لزومی داشت دیکتاتور بزرگ ! دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را در بوق و کرنا کند ؟ آیا نمیشد طی حکم سری این فرمان را به فرماندهان نظامی ابلاغ کرد ؟  آیا واقعا مسئولین بازداشتگاه کهریزک از مشخصات محسن  روح الامینی خبر نداشتند ؟ آیا پدر او را نمی شناختند  و از مقام و منصب های او بی خبر بودند ؟
یا اینکه حکومت دقیقا میدانست چه میکند . آنها آمپول ترس و ارعاب را در مردم تزریق میکردند تا رفته رفته جنبش را به اصطلاح از کف خیابان جمع کنند .
این پروژه که تا 9 دی بطول انجامید هزینه های گزافی را برای حکومت در پی داشت . هزینه های های مادی و معنوی از قبیل مخدوش شدن وجهه حکومت در انظار بین اللملی و حتی برای عقل گرایان طرفدار حکومت ، زیر زمینی شدن جنبش سبز ، در پیش گرفتن راه مطلق دیکتاتوری که سرانجامش مرگ است .
جنبش در مرحله ی گذار است !
جنبش سبز آخرین اعتراض های خود را در 22 بهمن و چهارشنبه سوری انجام داد و وارد فاز جدیدی شد که کنشگران سیاسی آن را می پسندند و آن مرحله ی خود سازی و هویت یابی است . مرحله ای که سند چشم اندازی ست برای ایران سبز فردا . هرچند گروه های مبارزاتی جنبش این روزها را سرد و خشک و مایوس کننده خواهند  یافت اما سرنوشت همه به این روزها بسته است . از روی همین بحث و جدل هاست که تفکر و اندیشه و ایدئولوژی جنبش پا خواهد گرفت و یقینا بدانید در پی همین بحثهاست که موسوی از جمهوری اسلامی قطع امید می کند و شیخ کشتی را غرق شده می پندارد .
مدت زمان این مرحله ارتباط مستقیمی به هوش و توانایی های مردمی و رهبری جنبش دارد . این مرحله در انقلاب اسلامی 14 سال طول می کشد و در مشروطه چند روز ! انچه مشخص است اعتدال جنبش سبز در رویه های گذشته ست که بشارت دهنده روزهای خوب پیش روست که از قضا بسیار هم نزدیک است .
بر همه ی ماست ضمن وارد شدن در بحث های جزئی و کلی جنبش با اظهار نظرهای و ایراد عقیده های شخصی خط مشی جنبش و ایران فردا را تعیین کنیم .

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

پیام تسلیت موسوی در پی سقوط هواپیما

میرحسین موسوی در پی سقوط هواپیمای بوئینگ  ۷۲۷  در ارومیه که منجر به کشته شدن  ۷۷  نفر از هموطنان کشورمان شد، پیام تسلیتی صادر کرد.
به گزارش کلمه متن پیام تسلیت به شرح زیر است:
سانحه تلخ سقوط هواپیما ودرگذشت مظلومانه تعدادی از هموطنان عزیز را به خانواده های عزادارملت ایران  و از جمله مردم عزیز آذربایجان تسلیت عرض می کنم. امید است با استفاده از مدیریت بهتر و متخصص تر و با استفاده از  درآمدهای افسانه ای نفت  خدمات هوائی ایمن تری برای مردم مهیا گردد.
میرحسین موسوی

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

میر ما و دزدی که همچنان میدزد

وقتی رئیس دولت کودتا تو تازه ترین درفشانیاش اعلام کرد که تهمت زدن به یه شخص غایب تو رسانه میلی کار خیلی بدیه . بعد هم گفت که این یه حرکت سیاسیه . بی خود و بی جهت یاد قدیما افتادم . انگار کن همین دیروز بود .تو ستاد جمع شده بودیم . تهمت و افترا همین آقا به هاشمی و خاتمی و بعد از اون هم نشون دادن عکس بانو رهنورد مقابل چشمان همسرش واقعا صبر همه رو لبریز کرده بود . وقتی نوبت رسید به میر ،عینهو آبی بود روی آتیش . وقتی از حقوق شهروندی گفت ، وقتی از تغییر روحیه گفت ، وقتی گفت " 4 سال سکوت کردم اما دیگه کارد به استخون رسیده " واقعا مطمئن شدیم از این انتخاب . وای که چه حالی داد وقتی همون آقا دزده که ادعای دزدگیریش میشد ، پرید وسط حرف مهندس و میر اونچنان زد تو دک و پوزش . اون " چیز " " چیز " که می گفت صحبت خیلی چیزها بود ، چیزهایی که تو دلمون بود ، عقده شده بود برامون گفتنش اما میر گفت . بقول شاهین نجفی واقعا "چیزش" ، "چیز " داشت  حالا بعد از یکسال و نیم وقتی این آقا که خودش اینکاره بوده ، اومده میگه این کاره بدیه ، آدم هوس میکنه یه فلش بک بزنه به اون شب بیاد موندنی و تو دلش آروم داد بزنه : سید دمت گرم ! 

مهندس موسوی : سبز بودن زیستن در کنار یکدیگر است .

کلمه: اقتدارگرایان در ده روز نخست دی ماه، با لحنی عصبی و تهاجمی تر از قبل به تخریب شخصیت های جنبش سبز پرداختند. آن‌ها در این روزها با موجی از شعار و توهین در قالب سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و … علیه هواداران جنبش سبز و همچنین میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی به میدان آمدند. تا جایی که صدا و سیما در بخش‌های مختلف خبری خود شعار مرگ بر خاتمی، موسوی و کروبی را به وضوح پخش کرد. هواداران دولت حتی خود را به جای خدا و ائمه معصوم نیز نشاندند و عنوان کردند که موسوی و خاتمی و کروبی توسط خدا هم بخشوده نخواهند شد. آن‌ها در مقام داوری تا جایی پیش رفتند که مدعی شدند میرحسین موسوی، نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس، روز قیامت و اسلام را باور ندارد. میرحسین موسوی اما در برابر این همه توهین و ناسزا فقط سکوت کرد. بسیاری از هواداران جنبش سبز در این مدت پرسیده اند که چرا موسوی در برابر این تهاجم وسیع موضعی نگرفته است؟خبرنگار کلمه به همین مناسبت در گفت و گویی کوتاه پرسش هایی را در این مورد با وی مطرح کرده است.
موسوی در پاسخ به سوالات کلمه، راه و روش تبلیغاتی اقتدارگرایان را متعلق به دوران قدیم دانسته و گفته است «آنها از شگردهایی استفاده می کنند که در رژیم های توتالیتر، شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو، استفاده می شد.» وی ضمن بی اثر خواندن این تبلیغات گفته است «این ده روز فرصت خوبی برای شناخت ملت ما از ماهیت این آقایان بود. این همه دروغ و تهمت نشان داد که اسلام حضرات چگونه اسلامی است.»
موسوی در این مصاحبه یک بار دیگر بر  مطالبات بیانیه هفدهم خود تاکید کرده و خطاب به اقتدارگرایان اعلام کرده است: «شما امثال بنده را ندیده بگیرید و خودتان بی اعتنا به ما زندانیها را آزاد و اعلام کنید که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستید و رسانه ها را آزاد کنید، انتخابات آزاد غیر گزینشی داشته باشید. خواهید دید افق روشن خواهد شد… اگرنه سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد.»
متن مصاحبه خبرنگار کلمه را با میرحسین موسوی می خوانید:
در هفته های اخیر، اقتدارگرایان هجمه تبلیغاتی بی سابقه ای را علیه شما و جنبش سبز انجام دادند، اما شما در برابر این هجوم سکوت کردید و موضعی نگرفتید. دلیل این سکوت چیست؟ انتظار خیلی از طرفداران جنبش سبز این بود که شما در برابر این همه تهاجم چیزی بگویید.
بنده قصد پاسخ داشتم اما انتشار نامه برادر عزیزم آقای کروبی مرا منصرف کرد. نگاه ایشان دلیل بسیاری از این بداخلاقی ها را روشن می کند. دلیل دوم سکوتم آن بود که تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم است و از شگردهایی استفاده می کند که در رژیم های توتالیتر شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو استفاده می شد. کسانی که این تبلیغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را می شناسند و نه درکی از فضای متحول بین المللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات زندگی می کنند.
ارزیابی شما از ده روز تهاجم که علیه شما و دیگر شخصیت های جنبش سبز صورت گرفت، چیست؟ چقدر تبلیغات اقتدارگرایان را اثربخش می دانید؟
به دلایلی که در پاسخ به سوال قبلی گفتم این تبلیغات نه تنها کم اثر بود بلکه بدلیل محتویات غیرمنصفانه خود اثر عکس داشت. این ده روز فرصت خوبی برای شناخت ملت ما از ماهیت این آقایان بود. این همه دروغ و تهمت نشان داد که اسلام حضرات چگونه اسلامی است. تعجب آور هم نبود ما همه پیشنمازی را می شناسیم که گفت امریکا از طریق عربستان یک میلیارد دلار به ما کمک کرده و قول پنجاه میلیارد دیگر را بعد از پیروزی داده است و هنوز این آقا علیرغم این بهتان و دروغ، موقعیت رسمی خود را حفظ کرده است. به همین دلیل، اثرات این تبلیغات خارج از عرف توام با فحاشی های سخیف و تهدید، بیشتر از آنکه به جنبش رو به گسترش سبز لطمه بزند، حقانیت و سرزندگی جنبش سبز را نشان داد.
اینها نمی توانند درک کنند وقتی کسی که به خاطر یک کبک یک انسان محترم را به قتل رسانده ادعا کند شخص عالمی مثل آقای خاتمی قرآن را نمی فهمد و یا در سایتهای خود، دادستان انقلابی و مورد اعتماد امام را جاسوس شوروی و قرآن پژوه مبارزی چون خانم رهنورد را با تهمت های مضحک، همکار خانواده مطرود رژیم پهلوی، و بنده و ایشان را به نقل از یک نویسنده درگذشته، که از ترس مردم به اروپا گریخت و در آنجا فوت کرد، فراماسون می نامند، مردم چگونه با این ادعاها روبرو می شوند. اینها روی گوبلز را در جعل و دروغگوئی سفید کرده اند و تهمت و دروغ را جزئی از دیانت متحجرانه و توام با خرافات خود قرار داده اند. البته یک نکته ظریف دیگر نیز وجود دارد که دستپخت این چنین شور از آب در می آید و آن اعتقاد ریشه ای بخشی از حاکمیت به خس و خاشاک و بزغاله و گوساله بودن میلیونها نفر از مردم این کشور است. یکی از دلایل دلیری اینان برای گفتن دروغهای بزرگ همین نگاه به ملت است. آنها هنوز باور به شعور ملت ندارند و متاسفانه در خلوت خود حتی از تصور حقوق شهروندی برای همه مردم و کرامت ذاتی برای همه انسانها وحشت می کنند.
در مهدیه تهران و برخی تریبون های دیگر خطاب به شما و آقای کروبی و دیگر شخصیت های جنبش سبز گفتند که شماها عددی نیستید. شما چه نظری درباره چنین اظهار نظری دارید؟
اتفاقا این سخن کاملا درست است. نه بنده و نه کروبی نگفته ایم عددی هستیم. در احوالات شیخ ابوسعید ابوالخیر آمده است عالمی که با شیخ احساس رقابتی داشته کسی را پیش او می فرستد که من مثل یک فیل هستم و شما مثل یک پشه و شیخ جواب می دهد که به او بگوئید «ما هیچ نیستیم و آن پشه هم تو هستی». البته ما در مرتبه شیخ نیستیم ولی با تاسی به او می گوییم ماها عددی نیستیم. ولی این دلیل نمی شود که شما حقوق مردم را ضایع کنید و میثاق ملی را تا این اندازه خوار کنید.
شما شبیه این مضمون را در بیانیه هفده، که پس از وقایع عاشورای تهران صادر کردید، نیز یادآور شده اید. آیا همچنان بر همان خواست ها تاکید می کنید؟
بله. بنده در اطلاعیه ۱۷ گفتم شما امثال بنده را ندیده بگیرید و خودتان بی اعتنا به ما زندانیها را آزاد و اعلام کنید که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستید و رسانه ها را آزاد کنید، انتخابات آزاد غیر گزینشی داشته باشید. خواهید دید افق روشن خواهد شد. اگرنه سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد. این نوع تبلیغات دروغ و ناشیانه که همزمان با ادامه سرکوب و دستگیریها انجام می گیرد جز آنکه مردم را روز به روز بیشتر از اصلاح در چهارچوب قانون اساسی مایوس سازد فایده ای نخواهد داشت.
دبیر کل موتلفه گفته است که شما یعد از انتخابات، در ملاقات با هیئتی با شمارش بخشی از آرا موافقت کردید و بعدا با ملاقاتهائی که با اعضای مشارکت و مجاهدین انقلاب داشته اید آنها شما را از این توافق قبلی منصرف کرده اند. آیا درست است؟
متاسفانه دبیر کل جدید موتلفه پختگی لازم را ندارد. درمورد این ادعا بنده آن را تکذیب می کنم. در آن جلسه، آخرین حرفی که  زدم «قبول حکمیت» بود و اگر شرکت کنندگان در آن جلسه به حافظه خود رجوع کنند، بنده حتی چند نام را به طور مثال برای چنین هیئت حقیقت یابی مطرح کردم. بدترین بخش ادعای ایشان تهمتی است که به دو گروه سیاسی معتبر کشور زده اند، در حالی که اعضای اصلی آنها در بند هستند.
البته علاوه بر ایشان برای چندمین بار یکی از وزرای زمان دفاع مقدس با استناد به یک نشریه غربی به صورت ترجیع بند نقل قولی از بنده می کند که با توجه به خدمات ایشان به بهداشت کشور تا کنون صبر کردم که چیزی نگویم. بنده تعجب می کنم ایشان که ادعای مسلمانی دارد، علیرغم این همه مدرک و سند و سخنرانی و اطلاعیه های بنده و بحثی که یک بار با ایشان کردم به قول یک نشریه آمریکائی تکیه می کند و از آن فراتر می رود و برخلاف گفته ها و کردار قدیم خود در مورد گذشته سیاسی اینجانب به قضاوت می نشیند. مگر انکه بگوئیم در آن موقع تظاهر می کرده است.
با توجه  به اینکه فشار و تبلیغات علیه جنبش سبز در ماههای اخیر افزایش یافته است. وضعیت جامعه و جنبش سبز را در این شرایط چگونه ارزبابی میکنید؟
بله. حجم تحریف و دروغ و تهدید بالارفته است. اعدام های فله ای و محکومیتهای عجیب و غریب ظالمانه هم برای کمک به مرعوب کردن بکار گرفته می شود. مهمتر، گسترش فرهنگ اعتراف گیری و تواب سازی است که از درون زندانها به فضای سیاسی بیرون منتقل شده است. بر اساس این فرهنگ، شما اگر می خواهید پست خود را حفظ کنید و یا انتخاب شوید و یا در معاملات بزرگ و کوچک سهیم شوید و یا با آرامش از دست و زبان بد اخلاقان زندگی کنید، باید فهم و بصیرت لازم را برای محکومیت منتقدان و معترضان جنبش سبزداشته باشید. آنها حتی از حوزه ها و مراجع عظام نگذشته اند و ما شاهد فشارها و جسارتها و اهانتهای گوناگون علیه روحانیت و مرجعیت هستیم. غافل از آنکه داخل همین خانواده های دست اندر کاران، توجه به خواستهای مطرح شده درجنبش سبز در حال گسترش است. چرا که این مطالبات مطابق با حقوق مردم و میثاق ملی ماست.
مردم ما خاطرات خوشی از اعتراف گیری و تواب سازی و مداهنه و تهمت و دروغ ندارند. این ترفندها در ماه دی به ضد خود تبدیل شد. تمام این تمهیدات و اقدامات به خوبی نشان می دهد که جنبش سبز در حال پیشرفت است و انشالله با شرکت همگان این روند تا رسیدن به اهداف مطرح شده در جنبش سبز ادامه خواهد یافت. ما  اعتقاد داریم که: «فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض»، کف ها به کناری رفته و محو میشوند، ولی آنچه برای مردم سودمند است باقی می ماند.
گر چه این حجم تهمتها و افتراها و دروغ زنی و  وارونه نمایی در نهایت برملا خواهد شد اما به هر حال  نمی توان حجم تبلیغات رسانه های  حکومتی  با بودجه های  نجومی را، که به قبضه جناح خاصی در آمده، نادیده گرفت. به نظر شما چه طور می توان بر این تفرقه افکنی ها در جامعه و در میان خانواده ها فائق آمد؟ جنبش سبز چه طور می تواند در جهت پوشاندن و کم کردن شکاف های مختلفی که ممکن است  روزبه روز در اثر سوء تدبیر و سوء نیت اقتدارگرایان بیشتر و بیشتر شود گام بردارد و وحدت ملی را در برابر تفرقه افکنی های دولتی حفظ کند؟
به نظرم استراتژی اصلی باید همان آگاهی بخشی و راهکار اصلی  همان هر شهروند یک رسانه باشد. کارهای به ظاهر ساده ای مثل تکثیر روزنامه ها و نامه ها و بیانیه ها، تکثیر سی دی از عکس ها و فیلم های وقایع پس از انتخابات و … امروزه عمق نفوذ خوبی پیدا کرده اند و به دورترین نقاط هم رسیده اند. لشگر پرشمار آگاهی بخشی و اطلاع رسانی از دل وسایل ساده ای که عصر اطلاعات در اختیار آنها گذاشته است موثرترین شیوه ها را با خلاقیت خود برای رساندن پیام حقیقت پیدا کرده و می کند.
اما در کنار تلاش برای گسترش آگاهی ها و مبارزه با انتشار دروغ و قلب حقایق، نباید خاطره بحثها و گفتگوهای صمیمانه روزهای انتخابات را از یاد برد. نباید از یاد ببریم که چه طور پیش از آن که مداخله های به اصطلاح امنیتی فضای گفتگوی مدنی را به آشوب بکشد و صدای بحث و گفتگو را خاموش کند، شنیدن صدای همدیگر را در گفتگوهای انتخاباتی تجربه و تمرین می کردیم. نباید زنجیره سبزی که تمام اختلافات و تفاوت ها را از جنوب تا شمال شهر و کشور به هم پیوند می داد و زیستن در کنار هم را به ما می آموخت فراموش کنیم. این خاطرات گرانبها درس ها و الگوهای ارزشمندی برای امروز ما نیز می توانند باشند. امروز هم باید تا آنجا که می توانیم با زنده نگاه داشتن فضای بحث و گفتگوی ملی، تحمل و مدارای یکدیگر را تمرین کنیم و نظرات و آراء همدیگر را بشنویم تا بر شکافهای تحمیل شده از سوی رسانه های رسمی غالب شویم. سبز بودن ما به این معنا نیست که می خواهیم همه را به رنگ خود در آوریم و یک رنگ کنیم، آن طور که انحصارطلبان و اقتدارگرایان برای همه رنگ و رای خویش را تجویز می کنند. سبز بودن زیستن در کنار یکدیگر با درک تفاوت ها و اختلاف آراء و نظرات و سلایق یکدیگر است. اگر اقتدارگرایان و رسانه های شان می کوشند ترک های ایجاد شده در خانواده ها و جامعه را پررنگ کنند، ما باید بکوشیم با پذیرفتن این اختلاف ها نسخه ای برای زیستن مسالمت آمیز در کنار یکدیگر ارائه کنیم.  آگاهی بخشی در عین مسالمت،  موثرترین سلاح علیه خشونت و پراکندن بذر های تفرقه و جهل است.
 

Sample text

Sample Text