Social Icons

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

نامه ای به برادر نظامی ام ؛ فردا آخرین فرصت توست

فردا 25 بهمن مطمئنا روز بزرگی برای ملت ایران خواهد بود . ملتی که سالهاست طعم ظلم و استبداد را کشیده است ، فردا فریاد فرو خورده اش را بر سر دیکتاتور خواهد زد .
روی نامه ام به توست ای برادر نظامی !
فردا روز توست . من و او ، ما خواهیم شد . پیروزیمان را جشن خواهیم گرفت . اما تو چی ؟ عمر خودت را نگاه کن . چند تا رفیق داری ؟ چند نفر قبولت دارند ؟ چند نفر وقتی تو رو می بینند راهشون رو کج نمیکنن و از یه جای دیگه رد نمیشن ؟
تو قسم خورده ای حافظ ملتت باشی . فردا ما بی تو یا با تو حماسه رقم می زنیم . دوست داریم تو هم کنار ما باشی . از یه ارتش فکستنی تو سرزمین رود نیل که کمتر نیستی ، هستی ؟  فردا روز من و توست . تو میتونی کنار من باشی و لذت ببری برای اولین بار از لحظات زندگیت . میتونی کنار من باشی و از سربازی به رهبری ترفیع درجه بدی . میتونی کنار من باشی و بخندی از ته دلت . میتونی دوست پیدا کنی نه یه نفر دو نفر ، دوست های میلیونی .
تو هم وطن منی ! شاید روی زمین های آسفالت کوچه پس کوچه های تهران تو اون جنوبی ترین نقطه ش با هم فوتبال بازی کرده باشیم . شاید تو یه تیم بوده باشیم . شاید رفیق های کودکی هم بودیم که اگه یه روز همدیگر رو نمی دیدیم دلمون برای هم تنگ میشد . امروز اما من اینور و تو اونور .
برادرم ! فردا دیگه بازی نیست . دیگه داستان ، داستان شرط حساب نیست . فردا منم و تو ! فردا داستان یه سال و هفت ماه صبر و استقامته . من دیگه صبر گذشته رو ندارم . خشمم رو کنترل میکنم تا فردا . تا وقتی اولین باتومت فرود بیاد . دیگه هموطنم نیستی . دیگه اسمت ایرانی نیست . دیگه به چشم یه رفیق بهت نگاه نمیکنم .
داداش گلم ! فردا آخرین ملت توئه . تا ساعت 3 منتظرت میمونم ، اگه اومدی قدمت روی چشم من . نمیزارم دست بهت بزنن . اما ساعت 3 اگه دیدمت . اگه دیدم اونوری ، اگه دیدم باتومت داره پایین میاد ، تمام گذشته ها رو از ذهنم پاک میکنم . تا تو نزنی ، من نمیزنم . اما وقتی زدی دیگه کار تمومه . دیگه منم و تویی و خدا .
به ساعتت نگاه کن ! فقط 24 یا 25 ساعت مونده . بشین خوب فکرات رو بکن . بشین سنگات رو با خود ت وا بکن . با خدای خودت حرف بزن . اون صدات رو میشنوه . نگات میکنه و هنوز هم دوستت داره . فرصت ها رو از دست نده . شاید فردا غروب غم انگیزت باشه ...
فردا می بینمت و جوابت رو میشنوم .
وعده ما ساعت 3 بعد از ظهر
منتظرتم ...

0 نظرات:

ارسال یک نظر

 

Sample text

Sample Text