Social Icons

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

نامه ای در آستانه ی 25 بهمن به سهراب

به بردارم سهراب !
سلام رفیق ! خوبی ؟ چه خبرا ؟ خوب با بالا مالاها میپری و ما پایینی ها رو تحویل نمیگریا . بچه ها چطورن ؟ حاج علی ، اشکان ، مهدی ، ندا ، بهمن ، کیانوش ، مصطفی ، امیر ، ترانه ، محمد ، یعقوب و ... خوبن ؟ سلام برسون !
سهراب جان ! داداش ! اونجوری نگاه نکن . میدونم یه ساله چشم به راهی . میدونم حق با توست . هرچی بگی راست گفتی . بی عرضه ما بودیم . شما که رفتید ، افتادیم بجون هم . بیخیال ! نمیخوام قبر مرده باز کنم .
عزیزم ! از امروز خبر داری ؟ بچه ها میخوان تظاهرات کنن که بگن شما فراموش نشدید . شما برای ما زندگان تاریخید همیشه تا ابد .
امروز میرم ! اما راستش یه چی ازت میخوام . میدونم پر رویی و بی ادبیه . اما بخدا دستم کوتاهه . سهراب جان ! داداش دلم تنگ شده برات . دستم رو بگیر . میخوام بیام پیشت . پیش تو ، پیش ندا ، پیش اشکان ، پیش همه ی بچه ها ... دلم پره ، دلم پره از این دنیا .
امروز اگه رات اینوری خورد ، منم با خودت ببر .
دوستدار همیشگیت

0 نظرات:

ارسال یک نظر

 

Sample text

Sample Text